
الان که دارم این متنو مینویسم ، رسول دیگه پیش ما نیست. من تا حالا رسول ندیدم فقط چند بار توی پیج رکاد دیدم که یک فرد کلیدی در همه عکسا خودشو نشون میده کنجکاو شدم دنبالش کردم.
بعد از مدتی دیدم که دوره پایتون گذاشته بود به دوستم که مشهد زندگی میکرد گفتم بره و کلی باهاش حرف زدم گفتم خیلی خوبه و رفت اونم متعجب شده بود!
اون موقع ها آرزو داشتم مک بوک داشته باشم وقتی دیدم رسول هم داره گفتم پس وقتی رسول تونسته که هم سن منه پس منم میتونم! میدونی یک جور رسول منو یادم خودم مینداخت گرچه اون کجا و من کجا…
بعد از شنیدن این اتفاق شوک بزرگی بهم وارد شد ، رسول یک دوولوپر عاشق کارآفرینی ، عاشق یادگیری (چیزی که همیشه همه جا من میگم) به معنای واقعی عاشق تکنولوژی بود وای خدایا چقدر شبیه منه! چرا علت چیه؟ ایست قلبی
اول همه میگفتن کرونا هست بعد مشخص شد ایست قلبی بوده ! من هنوزم در شکم ، شاید باورتون نشه ولی برای کسی که تا حالا ندیدم گریه کردم. شایدم برای خودم گریه کردم از اینکه چقدر فرصت کمه ، رسول تازه شروع کرده بود مثل من که میخواهم قالب سایت شخصیمو بزنم ولی اون تا همین ۸ روز پیش داشت روش کار میکرد:

ولی آره . اون دیگه نیست ، دیگه رفت 😭 خدا به خانوادش صبر بده ، این پست خیلی دلیه امیدوارم که خدا کمک کنه و داغ رفتن رسول برای همه کم بشه ، میگفتم اگر دوباره برم مشهد حتما میبینمش ولی خب فرصت رفت و نشد
چیزی که مشخصه اینه ک رسول اینقدر خوب بود که با اهدای مغز و استخوانش زندگی ۱۵۰ نفر نجات داد ، رسول با همه وجودش زندگی کرد ، در لحظه زندگی کرد و باور کرد
نمیدونم این متن بایو بوده یا کپشن یکی از پست ها ولی معلومه از همون اول خیلی خوب میدونسته چیکار کنه که ادم ها رو با یک نگاه دلبسته خودش کنه
میگن رسول عاشق مازیار فلاحی بوده این صدا هم توی مجلس یاد بود زندش پخش میشد
از این میسوزم که میبینم فرصت نیست ولی کاری از دستم بر نمیاد ، تمام تلاشم کردم کسایی که منو میشناسن میدونن چقدر دوییدم تو زندگیم ، خدا رو شکر خدا رو شکر کارای خیلی بزرگی هم نسبت به سنم کردم انشالله که بعد از مرگم شرمنده نیستم ولی هر کاری کنم کم کردم ، مطمینم یک روز یک راهی میرم که رسول دوست داشت بره و راهش ادامه میدم خیلی تحقیق کردم ببینم زندگی رسول چطوری بوده من باهاش زندگی نکردم ولی تا جایی که میتونم از خاطراتش یاد میگیرم.
رسول جان شاید نشستی تو بهشت با لپ تاپ آخرین سیستم این پست بخونی ! ای کاش میشد ازت بخواهم کامنت بذاری! خیلی دلم تیره و تار شده خیلیییی …. همش میگم ای کاش منم زودتر …. ولی میدونم وقتش که برسه منم میام دوست من ! مطمینم جات اونجا خیلی خوبه خیلییی
اگر خوندید این متن یک فاتحه همراه صلوات برای رسول حسین پور عزیزمون قرائت بفرمایید انشاالله که روحش قرین رحمت باشه. اگر روزی باز مشهد رفتم حتما بهشت رضا میرم و قبرش زیارت میکنم اگر عمری باشه و عجل مهلت بده امیدوارم خدا این تلنگری که به من داده به همه ما بده و بدونیم چقدر فرصت کمه و یادمون نره.
😭 رسول خداحافظ
الان که دارم این متنو مینویسم ، رسول دیگه پیش ما نیست. من تا حالا رسول ندیدم فقط چند بار توی پیج رکاد دیدم که یک فرد کلیدی در همه عکسا خودشو نشون میده کنجکاو شدم دنبالش کردم.
بعد از مدتی دیدم که دوره پایتون گذاشته بود به دوستم که مشهد زندگی میکرد گفتم بره و کلی باهاش حرف زدم گفتم خیلی خوبه و رفت اونم متعجب شده بود!
اون موقع ها آرزو داشتم مک بوک داشته باشم وقتی دیدم رسول هم داره گفتم پس وقتی رسول تونسته که هم سن منه پس منم میتونم! میدونی یک جور رسول منو یادم خودم مینداخت گرچه اون کجا و من کجا…
بعد از شنیدن این اتفاق شوک بزرگی بهم وارد شد ، رسول یک دوولوپر عاشق کارآفرینی ، عاشق یادگیری (چیزی که همیشه همه جا من میگم) به معنای واقعی عاشق تکنولوژی بود وای خدایا چقدر شبیه منه! چرا علت چیه؟ ایست قلبی
اول همه میگفتن کرونا هست بعد مشخص شد ایست قلبی بوده ! من هنوزم در شکم ، شاید باورتون نشه ولی برای کسی که تا حالا ندیدم گریه کردم. شایدم برای خودم گریه کردم از اینکه چقدر فرصت کمه ، رسول تازه شروع کرده بود مثل من که میخواهم قالب سایت شخصیمو بزنم ولی اون تا همین ۸ روز پیش داشت روش کار میکرد:

ولی آره . اون دیگه نیست ، دیگه رفت 😭 خدا به خانوادش صبر بده ، این پست خیلی دلیه امیدوارم که خدا کمک کنه و داغ رفتن رسول برای همه کم بشه ، میگفتم اگر دوباره برم مشهد حتما میبینمش ولی خب فرصت رفت و نشد
چیزی که مشخصه اینه ک رسول اینقدر خوب بود که با اهدای مغز و استخوانش زندگی ۱۵۰ نفر نجات داد ، رسول با همه وجودش زندگی کرد ، در لحظه زندگی کرد و باور کرد
نمیدونم این متن بایو بوده یا کپشن یکی از پست ها ولی معلومه از همون اول خیلی خوب میدونسته چیکار کنه که ادم ها رو با یک نگاه دلبسته خودش کنه
میگن رسول عاشق مازیار فلاحی بوده این صدا هم توی مجلس یاد بود زندش پخش میشد
از این میسوزم که میبینم فرصت نیست ولی کاری از دستم بر نمیاد ، تمام تلاشم کردم کسایی که منو میشناسن میدونن چقدر دوییدم تو زندگیم ، خدا رو شکر خدا رو شکر کارای خیلی بزرگی هم نسبت به سنم کردم انشالله که بعد از مرگم شرمنده نیستم ولی هر کاری کنم کم کردم ، مطمینم یک روز یک راهی میرم که رسول دوست داشت بره و راهش ادامه میدم خیلی تحقیق کردم ببینم زندگی رسول چطوری بوده من باهاش زندگی نکردم ولی تا جایی که میتونم از خاطراتش یاد میگیرم.
رسول جان شاید نشستی تو بهشت با لپ تاپ آخرین سیستم این پست بخونی ! ای کاش میشد ازت بخواهم کامنت بذاری! خیلی دلم تیره و تار شده خیلیییی …. همش میگم ای کاش منم زودتر …. ولی میدونم وقتش که برسه منم میام دوست من ! مطمینم جات اونجا خیلی خوبه خیلییی
اگر خوندید این متن یک فاتحه همراه صلوات برای رسول حسین پور عزیزمون قرائت بفرمایید انشاالله که روحش قرین رحمت باشه. اگر روزی باز مشهد رفتم حتما بهشت رضا میرم و قبرش زیارت میکنم اگر عمری باشه و عجل مهلت بده امیدوارم خدا این تلنگری که به من داده به همه ما بده و بدونیم چقدر فرصت کمه و یادمون نره.
4 دیدگاه در “خداحافظ رسول حسین پور!”
Mina
سلام. خواستم بگم که منم ایشونو نمی شناختم و دوست دوستش هستم و امروز از اینکه از دنیا رفتن مطلع شدم. از همون موقع شروع کردم به گریه کردن و خیلی متاثر شدم. متن شما خیلی این حس رو تو من بالاتر هم برد و با خط به خطش گریه کردم. من هم سعی می کنم از ایشون و کارایی که کردن چیزی یاد بگیرم و دوباره با این اتفاق این پرسش همیشگی تو ذهن من پررنگ تر شد که ما واقعا برای چی اینجاییم؟ کاشکی منم وقتی از دنیا برم مثل ایشون باشم که حتی رو آدمی که منو نمی شناخته بتونم اینقدر تاثیر بذارم. مثل کل زندگی که ایشون داشتن آرزو می کنم رو به جلو همیشه حرکت کنم.و بتونم راه خودم رو همینقدر مصمم دنبال کنم. اینقدر آدم پری باشم و قشنگ زندگی کنم. حتی تو فرصت کم. قوی تر می رم دنبال هدفم. و کارایی که می خوام رو انجام می دم.
سید حسین موسوی دانا
سلام رسول پر کشید و دل ها را بیشتر متوجه خدا کرد بیشتر فهمیدیم که چقدر در این دنیا تنها و بی کسیم ، هدف من هم مثل شماست و رسول تکونی توی من داد امیدوارم که راهش ادامه دار باشه و ما هم بتونیم هر چند کم ولی موثر تاثیر گذار باشیم. من چون هم سن و هم صنف رسول بودم خیلی برات سخت بود امیدوارم روحش شاد شاد باشه که مطمینم هست
saeedeh hm
آشنایی من با آقا رسول ، خیلی متفاوت بود و بعد از فوت ایشون اتفاق افتاد …
saeedeh hm
از اواخر فروردین سال ۱۴۰۰ که یه اتفاق خاص برام افتاد تا الآن که ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ هست ، دارم با رسول زندگی می کنم …
مثل یه برادر بزرگتره برام …
باهاش حرف میزنم
همیشه همه چیزو بهش میگم
بعد از خدا شده تنها کسی که باهاش درددل میکنم
زود به زود هم میرم بهشت رضا و بهش سر میزنم …
خلاصه دو ساله که یه برادر به اسم رسول دارم …